شعر سكوت شب


شعبده

سکوت شب



شب میاد باز با سکوتش دلمو خون بکنه

میاد که باز با غرورش دلو داغون بکنه

میاد که یادم بیاره بی تو تنها موندم

میاد که بهم بگه باز توی غم ها موندم

تو سکوت شب میموندم 

توی غم هام تو رو خوندم

تو که از دور ترین ناحیه ی شهر

تو سکوت شب دلت با من بود

تو که از توی چشام عشقو میخوندی

میدونستی که تپش های دلم بی تو تمومه

میدونستی که دلم بی تو بازم تنها میمونه

ولی اما حالا نیستی . . . . .

حالا دیگه واسه من تنهایی سخته

می دونی که خیلی وقته دیگه تنهام گذاشتی

حالا از شهر شلوغ دل تو با خبرم

حالا از قلب شکسته ی منم بی خبری

حالا موندم منه تنها

توی شب

سکوت و غم ها 

میشمارم ستاره ها رو 

روی سقف تاریک اتاقم

میشمارم دونه به دونه

اشکای داغ رو گونه

میشمارم روزای تنهایی رو

میرسم به روز دیدار

اون روز تلخ جدایی . . .

همون روز که فهمیدم تو بی وفایی!!!

میدونستم توی قلبت

واسه من نیست دیگه جایی

باشه خوبم هر جا هستی

اگه عاشق اگه مستی

نمیخواد یادت بیاری 

یه روزی یه دل شکستی .

شاعر نداااااا   

 










 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در یک شنبه 22 دی 1392برچسب:,ساعت16:51توسط مجيدباقري | |